کرمکی
۱۳۹۴ تیر ۲۲, دوشنبه
مجبورم، می فهمی؟ مجبورم، مجبور.
به یک بابایی می گن اگه یک پتروشیمی آتش بگیره و آماده انفجار باشه، تو چی کار می کنی؟
می گه: می روم وسط آتش، تا خاموشش کنم.
می گن: آخه وسط آتش که می سوزی، کشته می شی.
می گه: مجبورم، می فهمی؟ مجبورم، مجبور.
به یاد شهرام محمدی
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)