۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۱, جمعه

جواد الظریف المصلحتی


 حالا دکتر ظریف جون، مصدق و امیرکبیر زمانه، به دروغ (مصلحتی) گفته که ما توی ایران زندانی عقیدتی نداریم. خوب انتظار دارید بیاید بگوید، داریم. زشته! آبروی ایران می رود. نه اینکه زندانی عقیدتی داشتن چیز بدی باشد، نه! خیلی هم خوب است. ولی این خارجی ها یک چیزهایی را نمی فهمند. مثلا این خارجی ها از بچگی هر حرفی بخواهند می زنند، مثل ما نیستند که اگر به بابامون می گفتیم تو، هنوز لبامون از حالت غنچه در نیامده، دهنمان از مشت پدر پر خون می شد. این خارجی ها شعور درک این فرهنگ غنی ما را ندارند. سیاست خارجی یعنی همین که بروند چهار تا دروغ بگویند و تفاوت های فرهنگی را به خارجی ها نشان بدهند. مثلا به نظر شما ظریف می تواند بگوید که ما بمب اتم می خواهیم، یکی دو تا هم نه، هزار تا می خواهیم. خوب اینکه دیگه اسمش سیاست خارجی نیست، می شود احمد خاتمی و تربیون نماز جمعه. ظریف باید بگوید که آقا فرموده اند که بمب اتم حرام است. ظریف نمی تواند بگوید که آخوندهای یک چیزی دارند به اسم خدعه و آبها که از آسیاب افتاد، مقام عظما فتوا خواهد داد که بمب اتم اگر به هدف نابود کردن دشمنان اسلام به خصوص اسلام ولایت فقیه باشد، اشکال که ندارد، واجب هم هست. این دشمنان ولایت فقیه هم با تقریب خوبی شامل هفت هشت میلیارد جمعیت کره زمین به غیر از خود آقا می شود. یعنی وحشی های وسط جنگل آمازون هم اگر بفهمند که ولایت فقیه چه تحفه ای هست، دو سوته دشمنش می شوند. 

حالا اگر خبرنگار گیر سه پیچ می داد که مثلا ستار بهشتی برای چی زندان رفت، جواد جون چی جواب می داد؟ ما یک مصاحبه کمی تا قسمتی خیالی با آقای ظریف ترتیب دادیم بدین شرح:


خبرنگار: خوب آقای ظریف شما که زندانی عقیدتی ندارید، جرم ستار بهشتی چی بود که کشته شد؟

ظریف: (با قیافه جدی) ستار بهشتی یک کم کله اش بوی قرمه سبزی می داد. (با خنده) قرمه سبزی خوردید که؟ خیلی خوشمزه است، حتما یکبار با خانم بچه ها تشریف بیاورید منزل یک قرمه سبزی بخوریم. (دوباره قیافه جدی) خوب ستار بهشتی را برده بودند که کله اش را شستشو بدهند. خوب هر چی شستند، فایده نداشت. ستار هم همین طور با موهای خیس اومد نشست زیر باد کولر، چایید و بعدش هم سینه پهلو کرد. البته مامورهای پاسگاه خیلی بهش محبت کردند. اصلا از بسکه بهش محبت کردند، ستار کمی فوت شد که بعدا پزشکی قانونی تشخیص داد که ستار کاملا به رحمت ایزدی پیوسته. 

خبرنگار: خوب جرم آقای مجید توکلی چیست که هنوز توی زندان تشریف دارند؟

ظریف: (با تعجب) کی؟ مجید چی؟ نمی شناسم. من وزیر خارجه هستم، لزومی ندارد که همه دزدها و قاچاقچی ها و آدم کش های ایران را بشناسم. 

خبرنگار: چرا اینقدر روزنامه ها و کتاب ها در ایران با سانسور روبرو می شوند؟

ظریف: شما دارید تو تا موضوع متضاد را با هم قاطی می کنید. ما در ایران سانسور نداریم. از آنجایی که مردم ما خیلی به طبیعت علاقه دارند. ما مجبوریم در کاغذ روزنامه و کتاب صرفه جویی کنیم. برای همین دولت معمولا به نویسندگان و روزنامه نگاران کمک می کند که حجم مطالبشان را کمتر کنند.  


 خبرنگار: اصلا برویم سراغ یک موضوع دیگر. چرا اینقدر نرخ اعدام در ایران بالاست؟

ظریف: این سوال شما ناشی از تفاوت فرهنگی است. ما توی ایران اعدام نداریم. ما یک ورزش ملی داریم که در آن قدرت گردن و حبس نفس در سینه نقش خیلی مهمی را بازی می کند. حتی یکی دو بار این ورزش را در زمین فوتبال اجرا کردیم که با مخالفت فدراسیون فوتبال روبرو شد. متاسفانه 99.9% شرکت کنندگان در این مسابقات فوت می شوند.  



 خبرنگار: نظرتان در مورد اینکه دگراندیشان در ایران نمی توانند به استخدام دولت دربیایند و حتی در مواردی اجازه کسب و کار آزاد را هم ندارند یا پیروان مذاهب غیر از شیعه نمی توانند به مقام های دولتی دست پیدا کنند چیست؟

ظریف: حرف شما کاملا غلط است. یکی سری عقاید در ایران طرفدار کمی دارند. برای همین پیروان و طرفداران این عقاید ترجیح می دهند که بروند بچسبند به اشاعه و توسعه عقایدشان. این تنها در مورد دین نیست، افراد با دیدگاه های سیاسی زاویه دار با حکومت را هم شامل می شود. خوب این افراد معمولا پس از مدتی خانه نشینی، یا دست از عقایدشان بر می دارند یا از ایران می روند. دولت برنامه دارد که کلیه عقاید زاویه دار با حکومت را به همین ترتیب اصلاح کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر بدهید